نوشته های نوشته نشده

الهم عجل لولیک الفرج...

1. شدیدا این روزا تبدیل شدم به یه ادمی که مدام دائم الخمره. فقط فرقش اینه که چیزی نمی خورم اما اگه اهل سیگاری یا موادی یا الکلی یا هرچیزی از این خانواده بودم الان پشت سرم هم سیگار به سیگار یا پیک به پیک مدام مصرف می کردم. الان اما خب شدید دارم حس می کنم همچین ادمی شدم و خودم از این حالت خودم حالم بهم می خوره...

2. مذاکره هام مدام پر از سوتی و اشتباهات فاحش داره انجام می شه که صدای همکارام هم در امده اما نمی دونم که چم شده اینبار نمی تونم خودم رو جمع کنم. این برام خیلی سخت شده.

3. احساس دیگه ای که اینروزا بهم داره دست می ده اینه که تو محیط کار تبدیل شدم به یه احمقی که بیشتر جنبه ی فان داره تا این که کار راه بندازه اینکه همه الان دارن من رو تحمل می کنن . و انگار اون شخص قهرمانی که روزای اول از من ساخته بودن الان شکسته چیزی که همه روزای اول از من انتظار داشتن این بود که امار فروش الان باید سر به فلک بزنه با امدن من اما الان که می بینن من تو یکی خودم که باید برای خودم بفروشم هم موندم الان اون موجود به درد نخوره هستم. و حالا بنا به شرایط خاص خودم باید تحمل بشم.